تعامل به جای تقابل

تنها راه‌حل بحران مرزی میان پاکستان و افغانستان

نویسنده: عصمت‌الله احمدی رشاد

مقدمه

در روزهای اخیر، تنش‌های تازه‌ای میان کابل و اسلام‌آباد شکل گرفته است. مولوی «نسیم حقانی» رییس دانشگاه شیخ زاید خوست و از مفتیان شناخته‌شده طالبان، با صدور فتوایی اعلام کرده است که «جهاد علیه دولت پاکستان فرض عینی» است. او دولت پاکستان را «مزدور کفار» دانسته و مدعی شده که قوانین این کشور زیر نفوذ یهود و نصاری قرار دارد. نسیم حقانی حتی با اشاره به برخی مسائل داخلی پاکستان، مدارس دینی چون حقانیه را به سکوت در برابر آن متهم کرده است.

در مقابل، «حفیظ محمود طاهر اشرفی» رییس علمای پاکستان، با انتقاد از طالبان افغانستان، گفته است: «کسانی که حتی توان خواندن سورۀ قل‌هوالله احد را ندارند، فتوای جهاد صادر می‌کنند.» او طالبان را شاگردان سابق خود دانسته و نظام پاکستان را اسلامی خوانده است.

این جدال لفظی در حالی شکل گرفته که پاکستان از حامیان اصلی طالبان در دو دهه گذشته بوده است. با این حال، روابط دیپلماتیک دو کشور در ماه‌های اخیر به سردی گراییده است. اسلام‌آباد، امارت اسلامی را به حمایت از «تحریک طالبان پاکستان» (TTP) متهم کرده و بارها هشدار داده است که کابل باید میان روابط با اسلام‌آباد و حمایت از TTP یکی را انتخاب کند. طالبان هرچند این اتهامات را رد می‌کنند، اما حضور و تحرکات روزافزون TTP در خاک افغانستان بر نگرانی‌های پاکستان افزوده است.

 ریشه‌های قومی و قبیله‌ای

واقعیت این است که روابط و منازعات میان دو کشور تنها سیاسی یا امنیتی نیست، بلکه ریشه‌های عمیق اجتماعی و تاریخی دارد. مردمان دو سوی خط دیورند، از پشتون‌ها و قبایل مشترک، هویتی فراتر از مرزهای سیاسی قائل‌اند. آنان خود را «افغان» یا «پتان» می‌دانند و هویت ملی افغانستانی یا پاکستانی را کمتر به رسمیت می‌شناسند.

ضعف دولت‌های مرکزی در کنترل مناطق مرزی، این احساس مشترک را تقویت کرده است. با وجود تلاش‌های پاکستان برای حصارکشی و دیوارکشی مرزی، روابط قومی و خویشاوندی مردم دو سوی دیورند همچنان برقرار است. در نتیجه، مرز برای بسیاری از آنان نه یک خط رسمی بین‌المللی، بلکه مانعی تحمیلی است.

این وضعیت، زمینه‌ساز گسترش ناامنی و رشد گروه‌های تروریستی شده است. به‌طور نمونه، مردمان پیشاور یا ایالت خیبرپختونخوا با وجود تعلق جغرافیایی به پاکستان، خود را افغان می‌دانند. از سوی دیگر، بخشی از پشتون‌های افغانستان نیز همه اقوام کشور را «افغان» تلقی می‌کنند، در حالی که این برداشت، با واقعیت چندقومیتی افغانستان ناسازگار است. همین نگاه قومی باعث شده است که طالبان نتوانند خود را از تحریک طالبان پاکستان جدا کنند؛ زیرا اشتراکات تاریخی، فرهنگی و قبیله‌ای آنان را به هم پیوند می‌دهد.

تعامل به جای تقابل

مشکل اصلی در روابط افغانستان و پاکستان، نپذیرفتن خط دیورند به‌عنوان مرز رسمی است. تا زمانی که دو دولت بر سر پذیرش این واقعیت به تفاهم نرسند، بحران‌های امنیتی، قومی و سیاسی تداوم خواهد داشت.

فتوای نسیم حقانی علیه پاکستان نیز ریشه در همین مسئله دارد. بسیاری از پشتون‌های ساکن پاکستان، قوانین این کشور را نمی‌پذیرند و خود را جزئی از افغانستان می‌دانند. این امر، علاوه بر ایجاد چالش‌های داخلی برای اسلام‌آباد، پیامدهای ناگواری برای اقوام غیرپشتون افغانستان نیز به همراه داشته است. از جمله، بحران کوچی‌ها، منازعات قومی بر سر زمین، و ساختار قدرتی که بر مبنای هویت قومی شکل گرفته است.

در نهایت، باید گفت که ریشه بسیاری از بحران‌های جاری در افغانستان ـ از نبود قانون اساسی و پارلمان گرفته تا فقدان انتخابات و تداوم منازعات قومی ـ به مسأله حل‌نشده خط دیورند بازمی‌گردد. تنها با **تعامل به‌جای تقابل**، و با پذیرش مرزهای جغرافیایی به‌عنوان خطوط رسمی میان دو کشور، می‌توان به سمت ثبات پایدار حرکت کرد.

درباره کاربر گرامی

همچنان چک کنید

دشځو حقونو د افغانستان په سنتی ټولنه کی

سریزه په افغانستان کې ښځې د تاریخ په اوږدو کې له ګڼو ټولنیزو، فرهنګي او …

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

two × two =