چین در قرن بیستویکم با گذار از مدل سنتی قدرت زمینی، در حال شکلدهی به یک الگوی ترکیبی است که تسلط بر زمین، دریا و فضا را بهطور همزمان دربر میگیرد. برخلاف دیدگاههای کلاسیک که بر قدرت زمینی چین تأکید داشتند، این کشور با توسعه فناوریهای پیشرفته نظامی، کنترل مسیرهای دریایی، و پیشرفت در حوزه فضایی، در حال تعریف مجدد جایگاه خود در نظم جهانی است.
مبانی نظری تحول قدرت چین:
تحلیل قدرت چین با سه نظریه کلاسیک ژئوپلیتیکی در ارتباط است که هرکدام نقش متفاوتی در تفسیر ساختار نفوذ جهانی ایفا میکنند:
۱. نظریه قلب زمین (Heartland Theory) – هالفورد مکینْدر:
مکینْدر استدلال میکرد که تسلط بر بخش مرکزی اوراسیا، کلید دستیابی به قدرت جهانی است. او معتقد بود که کشورهایی مانند روسیه و چین، به دلیل موقعیت استراتژیک خود در قلب زمین، توانایی نفوذ گسترده دارند. این منطقه دارای منابع حیاتی، مسیرهای تجاری زمینی، و دسترسی به اروپا و آسیا است. با این حال، ظهور فناوریهای دریایی و هوایی در دوران مدرن، این نظریه را به چالش کشیده و از میزان تأثیرگذاری آن کاسته است.
۲. نظریه قدرت دریایی (Sea Power Theory) – آلفرد ماهان:
ماهان تأکید داشت که کشورهایی که آبراههای استراتژیک را کنترل میکنند، تأثیر تعیینکنندهای بر نظام بینالملل خواهند داشت. این نظریه پایهگذار استراتژیهای دریایی قدرتهایی مانند آمریکا و چین شد. سرمایهگذاری گسترده چین در توسعه نیروی دریایی، پایگاههای دریایی، و نفوذ در مسیرهای حیاتی تجارت جهانی، نشاندهنده حرکت این کشور به سوی این مدل قدرت است.
۳ . نظریه نوار حاشیهای (Rimland Theory) – نیکلاس اسپایکمن:
اسپایکمن معتقد بود که تسلط بر نوار ساحلی اوراسیا – از اروپا تا شرق آسیا – برای برتری در سیاستهای جهانی ضروری است. این نظریه توضیح میدهد که چرا چین بهطور فزایندهای در دریای چین جنوبی، اقیانوس هند، و خاورمیانه نفوذ میکند و سیاستهای خود را با تأکید بر قدرت دریایی و تسلط بر اقتصاد منطقهای تنظیم کرده است.
چین؛ فراتر از مدلهای کلاسیک قدرت:
آنچه چین را از قدرتهای سنتی متمایز میکند، ترکیب فناوریهای نوین با ساختار ژئوپلیتیکی آن است. برخلاف نظریههای کلاسیک که بر موقعیت جغرافیایی و تسلط فیزیکی تأکید داشتند، چین بهطور فزایندهای از ابزارهای اطلاعاتی، جنگ اقتصادی، و نفوذ دیجیتال بهره میبرد.
– جنگ فناوری و اقتصاد دیجیتال: چین با کنترل زنجیرههای تأمین صنعتی، توسعه فناوریهای هوش مصنوعی، و نفوذ در زیرساختهای ارتباطی، یک مدل جدید از قدرت جهانی را تعریف کرده است. ابتکار «کمربند و جاده دیجیتال» نمونهای از این تحول است.
– تسلط بر فضا و شبکههای ماهوارهای: چین در حال تبدیل شدن به یک قدرت فضایی است. سرمایهگذاری گسترده در سیستمهای ماهوارهای و توسعه تسلیحات فضایی، نشاندهنده تغییر رویکرد این کشور در راستای ترکیب نفوذ فضایی با دیگر ابعاد قدرت است.
تحلیل قدرت چین نشان میدهد که نظریههای کلاسیک همچنان کاربرد دارند، اما برای درک کامل تحول این کشور، چارچوبهای نوین ژئوپلیتیک مانند تسلط بر دادهها، فناوری پیشرفته، و نفوذ در فضای دیجیتال ضروری است. چین در حال شکلدهی به یک مدل جدید قدرت جهانی است که در آن، تسلط زمینی، دریایی، و فضایی بهطور همزمان عمل میکنند.